یارب ...
رمضان رفت ،دلتنگ دلتنگم .
بودآیاکه جرعه ای زان شراب روحانی بردیواره های تشنه ی روح من بیفشانی ،
تادست بر افشانم ودررقص درآیم وقصه ی دلتنگی خویش رابه آواز بخوانم ؟
الهی ...
دروازه های آبی آسمان رابه روی دل های ما خطاکاران تواب بگشای تا در زیر آوارباران کرامتت
، غبار از دل وجان بشوییم وسرزمین خشک حیاتمان به برکت آن باران جان پرور طراوت یابد.
یا رب ...
بی هنر بنده ی شرمسار درگاه توام .جامه ام از عشق چاک کن ،
وجانم از شهدمحبت شیرین تا به هزار هنر آراسته شوم .
الهی ...
پریشان گیسوی افشان توام .دگر کسب جمعیت نمیخواهد دلم .
بگذارکه یک عمر نیستان در نیستان دل پریشان تو باشد .
یا رب ...
من کجاوتو کجا؟
من که باشم که خریدار توباشم .
بگذار که من سلسله درسلسله یک عمر،
گرفتار تو باشم .
دل نوشته » آلما » ساعت 11:27 صبح روز سه شنبه 85 آبان 2